بازی با انگشتان 3
چند تا بچه داشتند با هم بازي مي كردند. ناگهان يكي بازي را به هم زد و بو كشيد.
اولي گفت: بو مياد، يه بوي خو شبو مياد
دومي گفت: بوي غذاست
انگاري از خونه ماست
سومي گفت: قيمه پلو!
سبزي و سالاد و چلو
چهارمي گفت: نه بابا، بوي آشه
كنار آش لواشه
انگشت شست از جا پريد
بو كشيد و زود دويد
گفت به همه: بازي بسه، گرسنمه
گرسنمه يه عالمه
هرچي كه هست شكر خدا
حمله به سفره غذا
چند تا موش تو يك زيرزمين جمع مي شدن و هر كدام از خودشان تعريف مي كردن
اولي گفت: موش موشكم، زرنگم
دومي گفت: باهوشكم، با همه تون مي جنگم
سومي گفت: من از همه قو يترم، بزرگم
چهارمي گفت: نه بابا، من قو يترم حريف ببر و گرگم
انگشت شصت خنديد و گفت: ميوميو
گربه ام و موش مي خورم، هيبل هيبو
چهار تا موش ناقلا
از جاي خود پريدند،
تو سوراخ موش خزيدند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی